در زندگي فقط يك سعادت وجود دارد،عاشق بودن و معشوق بودن.
در زندگي دو چيز را خيلي دوست دارم:يكي گل هاي زيبا و ديگري تو را،گل ها را براي تو و تو را براي خودم.
در سرزمين عاطفه هايم چون گل روئيدي و من باغباني آموختم اما كدام گل احساس باغبان را مي فهمد آيا هيچ گلي هست كه باغبان را به اندازه ي يك قطره شبنم يا يك گلبرگ بشناسد و دوست بدارد؟
در غريبانه ترين لحظه تنهايي خويش چشم هايم را تقديم مي كنم كه هيچ گاه به پاكي دوستيمان شك نكني.
در گذرگاه زمان خيمه شب بازي دهر،با همه شيريني و تلخي خود مي گذرد،عشق ها مي ميرند،رنگ ها رنگ دگر مي گيرند و فقط خاطره ها ست كه چه شيرين و چه تلخ دست ناخورده به جا مي مانند.
نظرات شما عزیزان:
|