نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 زندگي را جشن بگير ديروز رفته است،فردا شايد هرگز نيايد.تنها چيزي كه داري همين لحظه هاست پس قدر لحظه ها را بدانيم.


زندگي را مي توان در آغوش گرمت پيدا كرد،تو اگر نباشي من اين زندگي را مثل شمع آب خواهم كرد....و در شعله هايش جان خواهم سپرد!پس بگو آره تا دوست داشتن را تجربه كنم.


زندگي زيباست حتي اگر كور باشي...خوش آهنگ است حتي اگر كر باشي.محسور كننده است حتي اگر فلج باشي،اما بي ارزش است اگر ثانيه اي عاشق نباشي.


زيباترين عكس ها هميشه در اتاق هاي تاريك ظاهر مي شوند،پس هر وقت تو قسمت تاريك زندگي واقع شدي بدان كه خدا مي خواهد تصويري زيبا از تو بسازد.


سالهاست كورشده ايم...قرنهاست كه كر گشته ايم...حتي صداي تپش قلب خويش را از ياد برده ايم!سالهاست كه بودن را با ماندن اشتباه گرفته ايم...


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 20:50 | |







 رسيده ام به قلب پاييز و ناگهان باورم نمي شود كه همچنان بي تو در اين جهان پرسه مي زنم.

 

روزها رفت و سالها گذشت،ساعتها،ثانيه ها تكرار شدند اما باز روياي داشتن تو به حقيقت نپيوست.

 

روزي كه به دنيا اومدي بارون ميومد ولي ابري تو آسمون نبود،فرشته ها بودن كه گريه مي كردن چون يكي از اونها كم شده بود.

 

روزي كه گفتي منتظر باش رفتي و تنها شدم و گريستم،اما اكنون تنها نيستم انتظار با من است و هر دو با هم مي گرييم.

 

روش دوست داشتن هر چيز اين است كه بداني ممكن است آن را از دست دهي.

 

روي ديوار نوشتم باون پاكش كرد،برات نامه نوشتم پستچي گمش كرد،روي برگ گل نوشتم آفتاب خشكش كرد،حالا روي سنگ مي نويسم شايد باقي بماند.......دوستت دارم.


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 19:54 | |







 


[+] نوشته شده توسط در 10:0 | |







 دوست داشتن يعني كوچك كردن دنيا به اندازه يك نفر و بزرگتر كردن يك نفر به اندازه دنيا.


ديگر از اين همه باران آشنا كه از پياله دست هاي آسمان سر مي رود حيرت نمي كنم،از روزي كه رفته اي،ماه شب هاي اينجا هم اشك هايش را با ابر ها پاك مي كند....


رسيده ام به قلب پاييز و ناگهان باورم نمي شود كه همچنان بي تو در اين جهان پرسه مي زنم.


روحي كه غمگين باشد،در كنار روح غمگين ديگري آرام ميگيرد....قلبهايي را كه غم به هم پيوند داده باشد،شكوه شادماني هم نمي تواند از هم جداشان كند.


روزگاريست كه من مايل ديدار توام/با خبر باش در اين شهر گرفتار توام/گفته بودي كه طبيب دل بيماراني/پس طبيب دل من باش كه گرفتار توام.


روزها را مثل دانه هاي تسبيح يكي يكي به بند مي كشم،همه يك شكل،همه يك رنگ،جز اين يكي....امروز روز ديدار است.


[+] نوشته شده توسط در 9:43 | |







 درون قلب من نام تو پيداست،زبانت چون گلي خوش رنگ و زيباست،مشو غمگين اگر از هم جداييم،كه بي مهري هميشه كار دنياست.



در هر طلوع و غروب زندگي را احساس كن،محبت كن،مهربان باش،دوست بدار،شايد فردايي نباشد.



در همه جاي سرزمين همنفسم كسي نبود،زمين ديار غربت است از اين ديار خسته ام.



دريا در نگاه باران زندگيست و باران در نگاه دريا حيات.ابر چه مظلومانه در نظر بازي دريا و باران محو شده است.



دل كه رنجد از كسي...راضي كردن مشكل است....شيشه بشكسته را....پيوند كردن مشكل است.


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 19:6 | |







 درختان را باد مي لرزاند زمين را زلزله ولي دل من را فقط يك چيز مي لرزاند فكر يك لحظه بي تو بودن.



دردهايم را برايت گفته ام بشنو اكنون اين سكوت تلخ را.



درديست انتظار كه درمان آن تويي....اين درد تلخ بي تو مداوا نمي شود.....



در روز باراني چتر،الگوي فداكاريست.پس چتري باش براي آن كس كه دوستش داري در روزهاي باراني اش.



در زماني كه وفا قصه برف به تابستان است و صداقت گل ناياب به چه كسي بايد گفت با تو خوشبخت ترين انسانم؟


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 23:10 | |







خاطره ي تنهايي

 


[+] نوشته شده توسط در 21:57 | |







 خوشبختي مثل پروانه مي مونه دنبالش كني فرار مي كنه،اما !اگه آروم باشي مياد روي سرت مي شينه برات يه دنيا پروانه آرزو مي كنم.



خوشحالم كه خوابي عزيزم چون اگه بيدار بودي و مي دونستي از دل تنگي تو خوابم نمي بره حتما خوابت نمي برد.



داشتم تو يه جاده راه مي رفتم كه چشمم خورد به يه تابلو كه روش نوشته بود:دوست داشتن دل مي خواد نه دليل،از ته دل دوستت دارم بدون هيچ دليل.



در انتظار ديدنت به دشت غم نشسته ام،رها مكن دل مرا بيا كه دل شكسته ام.



در اين دنيا اگر گريه كنني،ميگن كم آوردي.اگه بخندي مي گن ديوونس،اگه دل ببندي،تنهاتمي ذارن،اگه عاشق بشي دلتو مي شكنن.با اين حال بايد لحظه اي گريست،دمي رو خنديد،ساعتي رو دل بست و عمر عاشقانه زيست.


[+] نوشته شده توسط در 21:38 | |







خواهم تو را پنهان كنم در گوشه از قلب خود آيا قبولش مي كني اين كلبه ويرانه را.



خواهم كه قلبت پر از غم نگردد/باغ دلت الهي دشت ستم نگردد/اشك ندامت اي جان از چشم تو نبارد/دنياي آرزويت مرداب غم نگردد.



خوبه آدم يكي رو دوست داشته باشه،نه به خاطر اينكه نيازش رو بر طرف كنه،نه به خاطر اينكه كس ديگري رو نداره،به خاطر اينكه تنهاست و نه از روي اجبار،بلكه به خاطر اينكه اون شخص ارزش دوست داشتن رو داره....



خودتو براي ديگران آروم ورق بزن چون اگر نمام بشي ميرن سراغ ديگري!



خوشبخت كسي است كه امروز را روز خود بداند و با خيال راحت فرياد بزند:اي فردا هر چه از دستت بر مي آيد،كوتاهي نكن زيرا امروز را گذراندم. 


[+] نوشته شده توسط در 13:12 | |







 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 12:45 | |







جملات مفهومی سنگین

 

جملات مفهومی سنگین

 

گاهی نیاز است دکتر به جای یک مشت قرص، برایت فریاد تجویز کند…
.
.
.
همه چیز خنده دار بود….
داشتن تو…!
بودن من ; ماندن ما….!!
رفتن تو…
این همه آه….
گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد….
.
.
.
کاش می شد زندگی را هم عوض کرد٬ مثل «چایی» وقتی که سرد می شود…
.
.
.
دُنـبـال ِ کَـلاغـیْ می گـردَم ،
تا قـآرقـآرَش رآ بـه فـال ِ نـیـکْ بـگیـرَم ،
وقـتـی…
قآصـِدَکـْ ـهـا هـمـه لال انـد
.
.
.
صداقت؟…. یادش گرامى…
غیرت؟….. به احترامش یک لحظه سکوت…
معرفت؟….. یابنده پاداش میگیرد…
مرام؟….. قطعه ی شهدا …
عشق؟ ….. از دم قسط…
واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا ن؟؟؟
.
.
.
آدمای دنیای من فعل هایی را صرف میکنند که برایشان صرف داشته باشد!


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط مهرداد در 11:6 | |







او رفته بود
نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،
نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم
بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم
بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا…
تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم
شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ، من مانده ام و یک عالمه نیاز
نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم !
نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم…
نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید
پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت!
این همان نیمه گمشده من است ؟
پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد!
یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده
مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود ، همه چیز را شکسته بود، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود !
دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی !
با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ، جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ، که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده !


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 10:34 | |







 حالا كه مي روي!آهسته برو...هر قدمت دورتر،نفسم تنگ تر....بگذار چشمم آهسته نديدنت را بياموزد....

 

 

حرف هاي ما هنوز ناتمام...تا نگاه مي كني وقت رفتن است.باز هم همان حكايت هميشگي!پيش از اينكه با خبر شوي لحظه رفتن تو ناگزير مي شود...آه ناگهان چقدر زود دير مي شود...

 

 

حرفي رو بزن كه بتوني بنويسي،چيزي رو بنويس كه بتوني امضاء كني و چيزي رو امضاء كن كه بتوني پاش وايسي!...

 

 

حسرتي گر به دلم هست همان دوري توست....من پرستوي خزان ديده و خاموش توام.

 

 

خاطره ي حرفهاي كسي كه دوسش داري هميشه با آدم مي مونه ولي حيف....


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 19:59 | |







چه بگويم روشني شب هاي مهتابي،تو سكوت راهم به تماشا مي نشيني.



چه بي تابانه مي خواهمت.....اي دوريت آزمون تلخ زنده به گوري.



چه تنگناي سختي است!يك انسان يا بايد بماند يا بايد برود.و اين هر دو اكنون برايم تهي شده است و دريغ كه راه سومي هم نيست....



چه ساده با گريستن خويش زاده مي شويم و چه ساده با گريستن ديگران از دنيا مي رويم و در ميان اين دو سادگي،معنايي مي سازيم به نام زندگي.

ادامه مطلب.......


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 11:44 | |







کلبه ی عشق

تو رفتی و در سکوتم کلبه ی عشق تمامی وجود من سخت آزرد شقایق های دشت پر از خون درون سینه ام نشکفته پژمرد ، درون سینه ام تو رفتی با تو هم ، عشق هم سفر کرد رنگ غم به کام من فرو ریخت سکوت و ماتم و درد و جدایی به شبهای غم الودم بیاموخت سفر کردی لیکن دستهایم کنون در حسرت و غرق و نیازنده فراق و دوریت را چاره ای نیست پس از تو اشکهایم چاره سازند ، بیا ای زندگانی بگذر از من که بی او زندگانی هیچ و پوچ است فرو پاشید و کاشانه ی دل پرستوی مهاجر فکر کوچ است


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 21:8 | |







 ثمره عمر آدمي يك نفس است و آن نفس از براي يك هم نفس است گر نفسي با نفسي هم نفس است آن يك نفس براي عمري بس است.



جايت هميشه سبز است در خلوت خيالم....خوبم به خوبي تو گرچه نپرسي حالم....مي گم شبا ستاره ها تا مي تونن دعات كنن...نورشون رو بدرقه پاكي خنده هات كنه....



جلو تر از من نرو،چون ممكنه پشت سرت نيام،پشت سر من نيا چون ممكنه راهنماي خوبي برات نباشم....كنارم باش مثل يك دوست.



جيرجيرك به خرس ميگه دوستت دارم،خرس ميگه الان وقت خواب زمستونيه،بعدن صحبت مي كنيم!خرس خوابيد اما نمي دونست عمر جيرجيرك 3 روزه...


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 18:58 | |







 تو اگر مي دانستي كه چه زخمي دارد كه چه دردي دارد خنجر از دست عزيزان خوردن،از من خسته نمي پرسيدي كه تو اي دوست..چرا تنهاي؟!؟!



تو اين دنيا هر كسي يه نيمه گمشده داره كه فقط لايق همونه،پس سعي نكن در ساختن پازل زندگيت تقلب كني!



تو باراني و من باران پرستم،تو دريايي و من موج تو هستم،اگر روزي بپرسي باز گويم،تو من هستي و من نقش تو هستم.



توبه مي كنم ديگه كسي رو دوست نداشته باشم حتي به قيمت سنگ شدن....توبه مي كنم ديگر براي كسي اشك نريزم حتي اگر فصل چشمانم براي هميشه زمستان شود....چشمانم را مي بندم و توبه مي كنم ديگر عاشق نشوم،قلبم را دور مي اندازم براي هميشه و به كوير تنهايي سلام مي كنم....


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 18:8 | |







تازه انگار داره باورم مي شه من و تو سايه و نوريم،تازه انگار داره باورم ميشه با هم و از هم چه دوريم.



تا لبم دگر نفس نمي رسد،ناله ام به گوش كس  نمي رسد،مي رسي به كام دل كه بشنوي:ناله اي از اين قفس نمي رسد.



تجربه شانه اي است كه زندگي بعد از آنكه موهايت ريخت به تو هديه مي دهد.



تصوير رنگ هاي بودنت را انعكاسي نيست،كجاست آيينه ي تنهايي من؟!



تكرار همه چيز در دنيا خسته كننده است،اما تو مثل نفسي تكرارت تضمين زندگي منه....دوستت دارم عشقم.... 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 23:16 | |







 

 

پاكي الفباي عشق را آموختم نواي قلب عاشقم را به گوش همه رساندم به تو و كلبه عشقمان باليدم تو هم گمشده ام شدي حال كه اين چنين شيفته تو ام باش تا در كنارت آرامش يابم.


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 10:1 | |







 

 

 آري راز زيستن در ترنم سبز درختان،رازي بر ژرفاي عشق و بلنداي همت است.سراسر عمرت در ترنم سبز درختان،جاري باد.

 

 

      

 

اگر عشق را به زندگي خود راه دهيد،معجزه در اطرافيان رخ مي دهد و چيزهايي مي بينيد كه دست خيالتان هم از دامنشان كوتاه بود.

 

 

       

 

خوشبختي ات،روياي من است و آينده ي شيرينت،آرزويم،به رايح ي دلپذيرت دل خوش مي كنم تا ديداري دوباره.

 

    

عشق حركت مشتاقانه ي دو نفر به سوي هم نيست،بلكه حركت دو نفر در كنار هم،به سوي مقصدي مشترك است.


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 9:42 | |







 


[+] نوشته شده توسط در 13:52 | |








[+] نوشته شده توسط در 13:44 | |







عشق

 حضورت،سلول هاي مجروح و رنج كشيده ام را شفا داد و قلب پر محبتم را التيام بخشيد.بي شك حضورت بزرگترين معجزه ي عشق است در زندگي سرد و تنهايي من.



براي يك احساس بيش از ساير احساس ها ترانه خوانده،شعر سروده و قلب ها شكسته است،اين احساس عشق است.



تنها مي دانم كه صداي دوست داشتنت،بلند تر و زيبا تر از صداي تمام پرندگان خوش الحان در گوش جانم جاريست و عطر عشق تو،خوشبو تر از رايحه هاي عطر بهشتي در مشامم جلوه مي كند.



جايي يلفت نمي شود كه زندگي باشد و عشق نه!آنجا كه از عشق خبري نيست،زندگي مرده است.


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 13:0 | |







آرزو

 وقتي كه در خواب خوش فرو مي روي،برايت روياي شيريني خواهم بود و هنگامي كه از خواب بر مي خيزي و بيدار مي شوي،همان آمال و آرزويت خواهم شد.



زمانميكه من براي اولين بار چشمان قي گرفته و خواب آلودم را باز كردم به سوي ستاره ها رو به بالا چرخاندم تو آنجا بودي.



دوست دارم كه در گرسنگي جاودانه ي عشق و زيبايي بمانم،زيرا اكنون مي دانم آنانكه قانعند،بد بخت ترين مردم هستند.



من آن كسي هستم كه با پاهاي محكم،استوار بر زمين ايستاده ام و در روياهاي خود درباره ي تو،در هوا سير مي كنم!!



ديروز گمانم اين بود كه ذره اي هستم لرزان و سر گردان كه بي هيچ نظمي در دايره ي هستي در نوسان است،و امروز به يقين دريافته ام كه من دايره اي هستم و هستي و تمام متعلقاتش با ذراتي منظم در من ميگردد.


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 23:41 | |







 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 18:50 | |







جانم بسوخت ای نازنین

دستم ز دامانت برفت ای نازنین جانم بسوخت
آن غنچه نو رسته در دامان آمالم بسوخت     
گفتم فراق یار را طاقت نیارد تاب من
باور نکردم هجر تو آتش شد و تابم بسوخت
دل شعله ور از عشق تو جان بیقرار از هجر تو
هم عشق و هم هجرت ببین با هم چه آسانم بسوخت
شمعی و من پروانه ام عقلی و من دیوانه ام
پروانه دیوانه ام عشقت پروبالم بسوخت
ای درد و ای درمان من ای یاور پنهان من
رخ بر متاب از جان من بنگر که بنیانم بسوخت
هر دم شب تار دلم در جستجوی نور توست
یک پرتوی زان نور خود بنما که سامانم بسوخت
سودای عشقت گر شود جان و دل بیمار من
روح از کفم بیرون رود ان دم که پیمانم بسوخت
 


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 10:16 | |







 اگر روياهايت شكستند و فرو ريختند بيمناك نباش،بي باك چنان باش تا تكه ها را برگيري و به دنيا لبخند بزني،روياهايي كه چنين آسان مي شكستند،آسان نيز از نو ساخته مي شوند.



گلها جواب زمين اند به سلام آفتاب،نه زمستاني باش كه بلرزاني و نه تابستاني كه بسوزاني،بهاري باش تا بروياني...



بي خانه تر از بادم،دل مرده تر از پاييز،درياب كه مي ترسم از اين شب رعب انگيز.



بعضي اوقات اندوهي به وسعت كوهي مي رسد و گاهي اوقات نشاطي به اندازه دشت.اي عزيز!زندگي اين چنين است،در سايه ي كوه بايد از دشت گذشت.


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 17:44 | |







عشق در دنياي بي عدالت

 حالا من از دست رفته و بخاطر تو نفس مي كشم و بخاطر تو زنده ام...نسبت به قلب مهربانمي كه از عشق تو لبريز است،كمي مهربان باش!



تو روزي با غمي سنگين ز شهرم كوچ خواهي كرد و من در پرنيان پاك تو به نرمي گريه خواهم كرد،كه اي....عاشق ترين عاشق،سكوت سنگ فرش ياد ها را يك زمان بشكن.



اي رفيق مهربانم!در خورشيد بي فروغ زندگيم تو تنها اشعه ي تاباني هستي كه به وجودم روشنايي مي بخشي و سردي تنم را گرمي جاوداني هديه مي كني.



روزها و لحظه ها در گرو دستان پر مهر ووجود با صفايت است،كه در هر لحظه با آرزوي با تو بودن نفس خواهم كشيد،هواي بودنت پرواز موسيقي عشق باد.


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 17:17 | |







زندگي

 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 14:4 | |







تنهايي

مگو با من،مگو ديگر،مگو از هستي و مستي،من آن خودرو گياه وحشي صحراي اندوهم كه گلهاي نگاه و خنده هايم رنگ غم دارد.



دستهايت تكيه گاهم بود و نيست،عشق تو پشت و پناهم بود و نيست؛حيف!آن وقتي كه عاشق شد دلم،چيز سبزي در نگاهم بود و نيست.



تو را هر لحظه مي فهمم،تو يك احساس زيبايي،عزيزم كاسه چشمانم سرايت،واي!كم گفتم،تمام هستيم از تو كه تو خود يك قسمت از مايي.



هنوز در آغاز آوارگي خويش پرسه مي زنم،در خيابان هايي كه بر گرد خورشيد مي گردند،براي يافتن شانه هاي مهربانت كه بر آن تكيه كنم.

 

 

 


[+] نوشته شده توسط در 22:31 | |







اربعین حسینی

فرا رسیدن اربعین شهادت سید و سالار شهیدان، سرور آزاگان جهان، چهلمین روز وداع خونین حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) و یاران باوفایش، به تمامی دوستان اهل دل و همكاران ارجمند در آموزش و پرورش   تسلیت و تعزیت عرض نموده و امیدواريم كه سوگواری های یكایك شما عزیزان مورد قبول حضرت حق قرار گیرد.

 


 اربعین حسینی، جویبار همیشه جاری عاشورا، روز شهادت حماسه سازان و اربعین، روز زیارت مرقد عاشورا سازان است. عاشورا، خروش خون حسین(ع) است و اربعین، پژواک این فریاد ظلم شکن است.

عاشورا و اربعین، نقطه ابتدا و انتهای عشق نیست؛ بلکه چله عارفانه تشیع سرخ علوی است.

عاشورا تا اربعین، نقطه اوج عشق حسینی است و در این چهل روز، حسین(ع) تنها سخن محافل است تا در طول عمر انسان، بهانه بیداری و ظلم‏ستیزی باشد.

عاشورا، زمانه خون و ایثار است و اربعین، بهانه تبلیغ و پیمان. در عاشورا، حسین(ع) با تاریخْ سخن گفت و در اربعین، تاریخ پای درس حسین(ع) نشست.

عاشورا روز کشت "خون خدا" در کویر جامعه ظلم‏زده است و اربعین، آغاز برداشت نخستین ثمره آن.

آری، اربعینْ فرصتی برای اعلام همبستگی با عاشوراست. هر اربعین حسینی، قاصد حماسه ای ماندگار، پیامدار استعلای ایمان، نشانه‏ای از شکوه عشق، و برگ همیشه سبزی بر درخت هماره سرخ شهادت است.

اربعین یک واژه نیست؛ کتابی قطور و پرماجراست. کتابی که گذر زمان و حادثه‏های زمین، هرگز نمی‏تواند نوشته‏های آن را محو کند و البته کهنگی در آن راه ندارد.

اربعین، هنرنامه مصوّر آرمان گرایی و حق یاوری است. اربعین، نشانه‏ای بر اعتلای دین و بالندگی زمزمه‏های دعا و تلاوت قرآن در شب عاشورای حسینی است.ر

اربعین، صدای عدالت و صداقت، و شاخه‏های درخت آزادگی است که از خاک کربلا روییده و تا ژرفای روزها و روزگاران ریشه دوانیده است.

اربعین، جویبار همیشه جاری و سرخ تاریخ، و جوشش چشمه‏های خون خداوند از چهار سوی عالَم است.


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 21:6 | |







تنهاییم

 با همه ی بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنی ام

آماده ی آن لحظه ی توفانی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم

آماده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سالها

تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم

تا که بگیری و بمیرانی ام

خوبترین حادثه می دانمت

خوبترین حادثه می دانی ام

حرف بزن ابر مرا باز کن

دیرزمانی است که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن سالهاست

تشنه ی یک صحبت طولانی ام
 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 20:51 | |







دلتنگي

 در دل آتش نشستن كار آساني نبود،راه را بر اشك بستن كاد آساني نبود،با غروري هم قد و بالاي بام آسمان،بارها در خود شكستن كار آساني نبود.

نگاه ساكت باران به روي صورتم در دانه مي لغزد ولي!!ياران نمي دانند كه من دريايي از دردم،به ظاهر گرچه مي خندم ولي اندر سكوتي تلخ مي گريم.

بلندي شب يلداي من باش،طلوع روشن فرداي من باش ولي فردا خدا داند كجايي،همين حالا همين حالاي من باش.

تنهايم!!بي سرزمين تر از باد،من هستم و ديوار بلند تنهايي،من هستم و شبهاي يخ زده خيابان،اي كاش شبي باز به ديدار چشمان تنهايم،مي آمدي!!


[+] نوشته شده توسط در 13:22 | |







خوبی؟!

 


[+] نوشته شده توسط در 13:19 | |







فصل عاشقانه

 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط در 12:28 | |