نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





یه عاشق

فکر کنم این مشکله همهٔ پسرای عرق خوره ایرانه:
وقتی‌ عصر با دوستات میری بیرون و مشروب میزنه به کلّهٔ همتون ، یا ساقی‌ نیست یا مکان نیست یا پول ..یا ماشین و ...
چه اتحادی پیدا می‌کنین با هم (به صورت خود جوش ) و آخر سر هم یجوری ردیف می‌کنین و میشینین میخورین !!
به سلامتیه خاطره‌های خیابونی

[+] نوشته شده توسط مهرداد در 22:8 | |







فرشتگان


ه آسمان چه مينگري ز بهر ديدن حور ؟!

زمين پر از فرشتگان کوچک و غمگين است . .

 


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 21:5 | |







اگه...


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 20:38 | |







چقدر زود تمام شد.

چقدر زود تمام شد!

چقدر زود تمام شد روز های قشنگی که من کودکانه فکر میکردم تا ابد ادامه خواهند داشت!

 


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 20:31 | |







جملات مفهومی سنگین

 

جملات مفهومی سنگین

 

گاهی نیاز است دکتر به جای یک مشت قرص، برایت فریاد تجویز کند…
.
.
.
همه چیز خنده دار بود….
داشتن تو…!
بودن من ; ماندن ما….!!
رفتن تو…
این همه آه….
گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد….
.
.
.
کاش می شد زندگی را هم عوض کرد٬ مثل «چایی» وقتی که سرد می شود…
.
.
.
دُنـبـال ِ کَـلاغـیْ می گـردَم ،
تا قـآرقـآرَش رآ بـه فـال ِ نـیـکْ بـگیـرَم ،
وقـتـی…
قآصـِدَکـْ ـهـا هـمـه لال انـد
.
.
.
صداقت؟…. یادش گرامى…
غیرت؟….. به احترامش یک لحظه سکوت…
معرفت؟….. یابنده پاداش میگیرد…
مرام؟….. قطعه ی شهدا …
عشق؟ ….. از دم قسط…
واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا ن؟؟؟
.
.
.
آدمای دنیای من فعل هایی را صرف میکنند که برایشان صرف داشته باشد!


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط مهرداد در 11:6 | |







او رفته بود
نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،
نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم
بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم
بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا…
تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم
شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ، من مانده ام و یک عالمه نیاز
نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم !
نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم…
نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید
پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت!
این همان نیمه گمشده من است ؟
پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد!
یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده
مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود ، همه چیز را شکسته بود، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود !
دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی !
با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ، جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ، که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده !


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 10:34 | |







کلبه ی عشق

تو رفتی و در سکوتم کلبه ی عشق تمامی وجود من سخت آزرد شقایق های دشت پر از خون درون سینه ام نشکفته پژمرد ، درون سینه ام تو رفتی با تو هم ، عشق هم سفر کرد رنگ غم به کام من فرو ریخت سکوت و ماتم و درد و جدایی به شبهای غم الودم بیاموخت سفر کردی لیکن دستهایم کنون در حسرت و غرق و نیازنده فراق و دوریت را چاره ای نیست پس از تو اشکهایم چاره سازند ، بیا ای زندگانی بگذر از من که بی او زندگانی هیچ و پوچ است فرو پاشید و کاشانه ی دل پرستوی مهاجر فکر کوچ است


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 21:8 | |







جانم بسوخت ای نازنین

دستم ز دامانت برفت ای نازنین جانم بسوخت
آن غنچه نو رسته در دامان آمالم بسوخت     
گفتم فراق یار را طاقت نیارد تاب من
باور نکردم هجر تو آتش شد و تابم بسوخت
دل شعله ور از عشق تو جان بیقرار از هجر تو
هم عشق و هم هجرت ببین با هم چه آسانم بسوخت
شمعی و من پروانه ام عقلی و من دیوانه ام
پروانه دیوانه ام عشقت پروبالم بسوخت
ای درد و ای درمان من ای یاور پنهان من
رخ بر متاب از جان من بنگر که بنیانم بسوخت
هر دم شب تار دلم در جستجوی نور توست
یک پرتوی زان نور خود بنما که سامانم بسوخت
سودای عشقت گر شود جان و دل بیمار من
روح از کفم بیرون رود ان دم که پیمانم بسوخت
 


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 10:16 | |







نظر یادت نره

            

          


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 22:45 | |







اربعین حسینی

فرا رسیدن اربعین شهادت سید و سالار شهیدان، سرور آزاگان جهان، چهلمین روز وداع خونین حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) و یاران باوفایش، به تمامی دوستان اهل دل و همكاران ارجمند در آموزش و پرورش   تسلیت و تعزیت عرض نموده و امیدواريم كه سوگواری های یكایك شما عزیزان مورد قبول حضرت حق قرار گیرد.

 


 اربعین حسینی، جویبار همیشه جاری عاشورا، روز شهادت حماسه سازان و اربعین، روز زیارت مرقد عاشورا سازان است. عاشورا، خروش خون حسین(ع) است و اربعین، پژواک این فریاد ظلم شکن است.

عاشورا و اربعین، نقطه ابتدا و انتهای عشق نیست؛ بلکه چله عارفانه تشیع سرخ علوی است.

عاشورا تا اربعین، نقطه اوج عشق حسینی است و در این چهل روز، حسین(ع) تنها سخن محافل است تا در طول عمر انسان، بهانه بیداری و ظلم‏ستیزی باشد.

عاشورا، زمانه خون و ایثار است و اربعین، بهانه تبلیغ و پیمان. در عاشورا، حسین(ع) با تاریخْ سخن گفت و در اربعین، تاریخ پای درس حسین(ع) نشست.

عاشورا روز کشت "خون خدا" در کویر جامعه ظلم‏زده است و اربعین، آغاز برداشت نخستین ثمره آن.

آری، اربعینْ فرصتی برای اعلام همبستگی با عاشوراست. هر اربعین حسینی، قاصد حماسه ای ماندگار، پیامدار استعلای ایمان، نشانه‏ای از شکوه عشق، و برگ همیشه سبزی بر درخت هماره سرخ شهادت است.

اربعین یک واژه نیست؛ کتابی قطور و پرماجراست. کتابی که گذر زمان و حادثه‏های زمین، هرگز نمی‏تواند نوشته‏های آن را محو کند و البته کهنگی در آن راه ندارد.

اربعین، هنرنامه مصوّر آرمان گرایی و حق یاوری است. اربعین، نشانه‏ای بر اعتلای دین و بالندگی زمزمه‏های دعا و تلاوت قرآن در شب عاشورای حسینی است.ر

اربعین، صدای عدالت و صداقت، و شاخه‏های درخت آزادگی است که از خاک کربلا روییده و تا ژرفای روزها و روزگاران ریشه دوانیده است.

اربعین، جویبار همیشه جاری و سرخ تاریخ، و جوشش چشمه‏های خون خداوند از چهار سوی عالَم است.


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 21:6 | |







تنهاییم

 با همه ی بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنی ام

آماده ی آن لحظه ی توفانی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم

آماده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سالها

تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم

تا که بگیری و بمیرانی ام

خوبترین حادثه می دانمت

خوبترین حادثه می دانی ام

حرف بزن ابر مرا باز کن

دیرزمانی است که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن سالهاست

تشنه ی یک صحبت طولانی ام
 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 20:51 | |







اس ام اس غمگین سری1

اس ام اس غمگین و جدایی


این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم / خداحافظ نامهربون میخوام ازت دل بکنم

سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم / این جمله رو اینقد میگم تا که فراموشت کنم

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی

را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد

خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای...

اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم...و اشکهای

خداحافظی را !!

به ادامه مطلب برویــــــــــــــــــــــــــــــد.........

 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط مهرداد در 13:8 | |







همیشه به یادتم

 


 

 

تو با اومدنت روشنایی رو به زندگیم آوردی و با رفتنت منو توی ظلمت

 

 

 

و ســیاهی تنها گذاشتی.كاش هیچ وقت چشامو باز نمی كردم و این

 

 

 

روشنایی رو نــمی دیدم.میدونم اینا برات یه مشت چرت و پرته،اما تو

 

 

 

فكر نكن من دارم این چرت و پرتارو بـــرای دلـــخودم می نـویسم كه

 

 

 

حرفام توی دل بمونه. . . ایـنم خــودت یادم دادی.اون روز كه اینجا رو

 

 

 

ساختم اینقدر دوستت داشتم كه می خواستم یه جوری به همه

بگم كه چقدر دوست دارم....اما افسوس  .


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 13:2 | |







لیلی و خدا

 

 احسان

خدا مشتی خاك را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در آن دمید و لیلی پیش از آن كه با خبر شود عاشق شد. سالیانی است كه لیلی عشق می ورزد، لیلی باید عاشق باشد. زیرا خداوند در آن دمیده است و هركه خدا در آن بدمد، عاشق می شود.
لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، نام دیگر انسان.
لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ.
گلها انار شدند، داغ داغ، هر اناری هزار دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، بی تاب بودند، توی انار جا نمی شدند. انار كوچك بود، دانه ها بی تابی كردند، انار ترك برداشت. خون انار روی دست لیلی چكید. لیلی انار ترك خورده را خورد. مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است، فقط كافیست انار دلت ترك بخورد.
خدا ادامه داد: لیلی یك ماجراست، ماجرایی آكنده از من، ماجرایی كه باید بسازیش.
شیطان گفت: تنها یك اتفاق است، بنشین تا اتفاق بیفتد.
آنان كه سخن شیطان را باور كردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.
اما مجنون بلند شد، رفت تا لیلی اش را بسازد ...

به ادامه مطلب بروید......


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط مهرداد در 12:53 | |







گفتی...


نوشته شده در دوشنبه 18 اردیبهشت1391ساعت 12:40

 

غلام رضا رحیمی (افشین)

 

گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم

گفتی اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم

گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم


گفتی که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم

گفتی چه می بینی بگو، در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در او عریان تماشا می کنم


گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند

گفتم که با یغماگران باری مدارا می کنم

گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزان تر از این من با تو سودا می کنم


گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گویم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم

گفتم ز تو دیوانه تر دانی که پیدا می کنم

 



[+] نوشته شده توسط مهرداد در 12:46 | |







اس ام اس سرکاری سری1

http://glum.loxblog.com/

وَّجتُکَ نَفْسی فی المُدَّةِ الْمَعْلوُمَه عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلوُم . ..»بگو: «قَبِلْتُ» !
الان که اینو خوندی به عقد موقت من در اومدی . نخند!! دیگه کار از کار گذشته!  برو شامو آماده کن!!!

سلام ، خوبی ؟
خواستم بهت بگم آدم شو
اما نمی خواستم تو شرایط سخت قراربگیری
راحت باش !

سفجفسنج.جانسفناجسجنط سنطجس.
مگه مجبوری هرکی هرچی فرستادبخونی.

به ادامه مطلب بــرویـــــــــــــــــــــــــــــــــد.................


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط مهرداد در 10:21 | |







اس ام اس عاشقانه سری 1

 

http://glum.loxblog.com/

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی / چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده عشق و محبت بودی / چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی . . .

 

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم

 

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره . . .


به ادامه مطلب بروید...........


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط مهرداد در 9:46 | |







سخنان دکتر علی شریعتی

http://glum.loxblog.com/

 

 

اگر دروغ رنگ داشت؛
هر روز شاید،
ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،
و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.


www.glum.loxblog.ir


اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛
عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.


www.glum.loxblog.ir


اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند،
همیشه می توانستند تنها نباشند.


www.glum.loxblog.ir


اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.


www.glum.loxblog.ir


اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،
و ما کلام محبت را در میان نگاه‌های گهگاهمان،
جستجو نمی کردیم.


www.glum.loxblog.ir


اگر دیوار نبود، نزدیک تر بودیم؛
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم،
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان،
حبس نمی کردیم.


www.glum.loxblog.ir


اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم.
هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛
ولی گنج ها شاید،
بدون رنج بودند.


www.glum.loxblog.ir


اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند.
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛
تا دیگران از سر جوانمردی،
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند.
اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،
اگر همه ثروت داشتند.


www.glum.loxblog.ir


اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند،
و زندگی، بی ارزشترین کالا بود.
ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید.


www.glum.loxblog.ir


اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ...
اگر عشق نبود؛


www.glum.loxblog.ir


اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند.
اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،
من بی گمان،
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا.


www.glum.loxblog.ir


آنگاه نمیدانم ،
به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟
<<سخنان برگزیده از دکتر علی شریعتی<<


[+] نوشته شده توسط مهرداد در 8:11 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد